Monday, May 17, 2010


پشت دریاها شهری بود در آن شهر مردم رود را دوست داشتند. درخت را می پرستیدند و گل را تا زمانی پژمرده می شد می بوییدند. در این شهر پای آلوده به رود پاک نمی زدند حرکات موزون و آهنگین آب را دوست داشتند و برای بهتر دیدن آن بر سر راه آب زلال پاک و دست نخورده سنگ می انداختند. آلوده کنندگان آب را مجازات می کردند حتی بستر رود را. درخت را د رآغوش می کشیدند و خرسند بودند که زمانی غمگینند آن ها را در آغوش می کشد و هیچ انتظاری ندارد. از قامت او می کاهند و باز با سخاوتمندی به آن ها چوب می دهد. برگ هایش آن ها را از نور سوزان آفتاب حفظ می کند و در شب می سوزاند تا گرم شوند.با برگ ها به هم علامت می دهند و با درخت ها به هم فخر می فروشند. گل را می ستایند و آن را هرچه زیبا تر نزدیکتر می دارند. بر روی آن ها اسم می گذارند و باا هر اسم به آن ها شخصیت می دهند. یکی را هستی، یکی را زندگی، آن دیگری را معنای بودن . آن ها را از هرانچه بدان تعلق دارند می درند و به خود می بالند که یکی را به تسخیر در آورده اند. هر کس گل خود را خود در باغچه می جوید و هرگل بار اول است که بو می شود.می بویند و می بویند. در دست می چرخانند با باد می دوانند آن قدر که بویش را می گیرند و زیباییش را زایل می کنند آه ه گل دیگری آری گل دیگری.

همه شادند و خرسند ند. زندگی این است؟ قطعاً معنای دیگری ندارد. پس آن را حفظ کنیم و لذت ببریم.

قایقی روزی به بر نشست.مسافر مدهوش درختان میخ کوب شده و رود سنگ لاخ شده و گل های پرپر،،شد .تمام گل پرها را زیر درختی کهنسال دفن کرد و آن ها را آبیاری کرد و ساعت ها به پایشان گریست و رفت. مردم شهر به خوشی ادامه دادند و گلپرها زیر تنه ی بریده ی درخت قدیمی جان می گرفتند. زیبایی حیرت آور گل های جدید مردم شهر را بر این داشت تاا راه کیمیاگر را بیابند. برخی رود را شاخه شاخه کردند گل ها را پرپر کردند و در آن ریختند درختان را بریدند و بر سر آب ها گذاشتند. دیگران با گل های به دست بر پاره پاره ی درختان در آب قدم نهادند و هلهله به پا کردند. و بعد گل ها را خاک کردند. دیگر کسی به بکربودن آب و درخت و گل اهمیتی نمی داد. در جستجوی شادی سابق بودند. مردمی که هنوز پایبند به خوشی قدیم بودند بقیه را ملامت می کردند که پاکی را گرفته اند و دیگران دیگر سختی از بکری در آوردن آب و درخت و گل را به خود نمی دادند و در انتظار کیمیاگری دیگر به سر می بردند. برای گل های دیگر شعر می سرایند که ستیز کنند ستیز ستیز ستیز... آب طغیان کرد و درختان سر راه را به گلزار بردو در کنار هر گل پژ مرده آرماند. گل ها زیبا و زیباتر روییدند

مردم شهر باز هم شاد و خرسند بودند زندگی این است؟ قطعاً همین است.

No comments: